کمبود کارگر ساده در کشور

«شاید ما بیسوادی را ریشه کن کرده ایم ولی دچار معضل بدتری شده ایم به نام بدسوادی.ما باجمعیتی روبرو هستیم کم توان اما پر توقع.»این بخشی از یادداشت گودرز صادقی است که در حرف آور به تحریر درآمده است.

گودرز صادقی هشجین؛حرف آور: وقتی رئیس دانشگاه محقق اردبیلی بودم، ۸۲ نفر نیروی خدماتی از طریق شرکت خدماتی در مشاغلی مانند سرایداری خوابگاه، نگهبانی، تنظیف و امثال آن به کار گرفتیم. انتقاداتی بود مبنی بر ممنوعیت این نوع به کارگیری و گاهی پارتی بازی احتمالی (و پیدا کردن رابطه فامیلی بین کارگران با مدیران و اساتید و کارکنان دانشگاه آن هم در دانشگاهی که بسیاری از اعضای هیات علمی با هم فامیل بودند یا حتی رابطه برادری و خواهری داشتند!). تا اینجای کار مشکلی نبود.

مشکل وقتی از نظر من حاد شد که در جلسات استانداری دوستانی از بین مدیران و اهل قلم مرا به باد انتقاد گرفتند که با به کارگیری نیروهای لیسانس و فوق لیسانس در مشاغل خدماتی به شرف آنها توهین کرده ایم! بگذریم از این که خود آنها هم متقاضی چنین مشاغلی برای بستگانشان بودند و گاهی انتقاداتشان جنبه شخصی داشت. من طی صحبتی که داشتم گفتم: آقایان! اولا اگر شما توانمندتر هستید برای این نیروهای فرهیخته مشاغلی باب میل و تخصصشان پیدا کنید و ثانیا من نیروی دیپلمه میخواهم و شما برای من دیپلمه پیدا کنید! در هر خانه ای را که بزنید چند نفر لیسانس و فوق لیسانس و حتی دکتر بیکار در را به روی شما باز میکنند. من در این استان دیپلمه پیدا نمیکنم!

روزی پیرمرد بازنشسته ای از نیروهای خدماتی به ملاقاتم آمد. سه پسر لیسانس و فوق لیسانس بیکار داشت و استغاثه میکرد که برای آنها یک کار -هر چه که باشد- جور کنم. با خودم فکر کردم: کجای کار اشکال دارد؟ بیکاری این افراد یا فوق لیسانس داشتن آنها؟ این هم بماند.

در یکی از شهرستانهای بسیار محروم استان، یکی از دانشگاههای غیر دولتی واحدی تاسیس کرده بود که کمتر از ۳۰ نفر عضو هیات علمی داشت که هیچکدامشان دکترا نداشتند! همین دانشگاه (؟) حدود ۷۵۰ نفر دانشجوی فوق لیسانس داشت. برای تامین استاد راهنما که باید دکترا داشته باشد، بعضی از اعضای هیات علمی دانشگاه خودمان کلی افراد را در رزرو داشتند که در سنوات آتی پایان نامه خود را با آنها بگذرانند. به عبارتی، دانشگاه فوق برای تامین استاد راهنما نیاز به هیات علمی عاریتی داشت. اشکال کار کجا بود؟ کمبود استاد؟ زیادی تعداد دانشجویان آن هم در تحصیلات تکمیلی؟ یا هر دو؟

حال بیایید مثبت فکر کنیم. اگر یک مجموعه فوق مدرن قوه مجریه را به دست بگیرد و بخواهد در همان شهرستان یک کارخانه معظم و پیشرفته تاسیس بکند و هزار نفر را به کار بگیرد چه تعداد از نیروی کار مورد نیاز کارگر ساده، انباردار، نگهبان، راننده، بسته بند، نظافتچی و… باید باشد و چه تعداد مهندس و مدیر و حسابدار لازم خواهد داشت؟ من فکر میکنم ۹۰۰ نفر نیرو از نوع اول و ۱۰۰ نفر از نوع دوم. حال آن ۷۵۰ نفر فوق لیسانس اگر به این کارخانه مراجعه کنند با چه نوع مشاغلی پذیرایی خواهند شد؟

بی‌جهت نیست که در پیشرفته ترین کشورها مانند آلمان حدود یک سوم جوانها به آموزش عالی راه پیدا میکنند و بقیه باید در مشاغل خدماتی و فنی و کمک مهندسی جذب بشوند. وضعیت نیروی کار ما شبیه یک پادگان است که همگی سروان و سرگرد و سرهنگ هستند و آنچه که کمبودش را احساس میکنید سرباز و گروهبان و درجه دار است.

ما دچار وضعیت ناگواری هستیم: انبوهی از دارندگان مدارک تحصیلی عالی بدون پشتوانه علمی، بدون تجربه کارورزی، بدون تسلط به زبان خارجی، بدون مهارتهای فنی… گاهی برخی از دارندگان این مدارک قادر به انشای یک نامه ساده اداری به زبان فارسی نیستند. شاید ما بیسوادی را ریشه کن کرده ایم ولی دچار معضل بدتری شده ایم به نام بدسوادی. ما با جمعیتی روبرو هستیم کم توان و در عین حال پر توقع. وقتی که در هر کوره دهی دانشگاهی بنا شود نتیجه از این بهتر نخواهد بود.

باش تا صبح دولتت بدمد.